یکی از آرزوهای کشورها و ملت ها، به دست آوردن استقلال و نجات از سلطه بیگانگان است. غرور ملی و عزم فراگیر یک ملت، اجازه نمی دهد، کشور تحت کنترل و نظارت گروهی بیگانه و مستشار خارجی قرار گیرد:[1]
استقلال سیاسی به معنای قدرت یک دولت برای اداره امور داخلی و خارجی خود، بدون جلب نظر و موفقیت یک دولت دیگر می باشد.[2]
با پیروزی انقلاب اسلامی با الهام از آیه: «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا»[3] و قاعده نفی سبیل، یکی از آرزوهای دیرین فعالان سیاسی یعنی استقلال سیاسی و به دنبال آن عزت اجتماعی در جامعه محقق شد و توانست راهگشای استقلال در دیگر حوزه ها نیز باشد.
استقلال طلبی و اعلام رسمی نظام ایران پس از انقلاب، مبنی بر عدم وابستگی به هر دو قطب شرق یا غرب و تقابل مستقیم با قدرتهای بزرگ و سلطه جو، نوعی جرأت و اعتماد به نفس در میان نیروهای انقلاب و مردم به وجود آورد. به گونه ای که آنان به این باور عمیق رسیدند که می توانند بدون یاری بیگانگانی که ایران را وابسته می خواهند، به پیشرفت برسند. این اتفاق خوشایند باعث شد تا جوانان شایسته با باور عزت و اقتدار سیاسی- اجتماعی در عرصه های علمی، فنی و صنعتی راه گشای افق ها و ساحت های ناگشوده گردند که امروزه می توان نشانه های آن را در دستیابی به فن آوریهای روزآمد، انجام پروژه های بزرگ صنعت فولاد، پتروشیمی و پیشرفت فنی در صنعت نفت و گاز، مشاهده کرد.[4]
در بررسي نظريه ي اقتدار سياسي، مي توانيم به اين حقيقت دست يابيم كه قدرت سياسي و اقتدار اجتماعي نهاد حاكميت، پيوندي وثيق با عزت اجتماعي يافته است. فرد عزيز و جامعه ي عزيز، جامعه اي است كه مغلوب انديشه ها و جريانهاي انحرافي قرار نگيرد.
در روايتي از امام صادق علیه السلام، عزت به گونه اي تفسيرشده كه نشان ميدهد، جامعه و فرد عزيز، داراي مقاومت و استقامت است و هرگز ذليل وخوار نمي گردد و خواري را نمي پذيرد. چنانكه مي فرمايد:
وَ عَنْهُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ فَوَّضَ إِلَى اَلْمُؤْمِنِ أَمْرَهُ كُلَّهُ وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِيلاً أَ مَا تَسْمَعُ اَللَّهَ يَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ - وَ لِلّهِ اَلْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ فَالْمُؤْمِنُ يَكُونُ عَزِيزاً وَ لاَ يَكُونُ ذَلِيلاً ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ أَعَزُّ مِنَ اَلْجَبَلِ إِنَّ اَلْجَبَلَ يُسْتَقَلُّ مِنْهُ بِالْمَعَاوِلِ وَ اَلْمُؤْمِنُ لاَ يُسْتَقَلُّ مِنْ دِينِهِ بِشَيْءٍ»[5]؛ خداوند متعال تمام كارهاى مؤمن را به خودش واگذار نموده ولى او را وانگذاشته تا اينكه ذليل شود،آيا كلام خداوند را نشنيدهاى كه مىفرمايد: (عزّت براى خدا و رسولش و مؤمنين است) پس مؤمن عزيز است و ذليل نيست. سپس فرمود: مؤمن از كوه نيز عزيزتر است، زيرا كوه را مىتوان با كلنگ كم كرد، ولى از دين مؤمن چيزى كم نمىشود.
شكست ناپذيري و صلابت و استحكام، هم نيازمند برخورداري از اقتدار روحي است كه بايستي يك جامعه از اقتدار روحي شكست ناپذيري برخوردار باشد و هم اينكه جامعه از اقتدار سياسي برخوردار باشد، اقتدار سياسي در اين راستا بهترين پشتوانه ي برخورداري جامعه از عزت مي باشد. يعني اگر اقتداري براي جامعه اي به دست آمد، بايد آن اقتدار زمينه ساز شكست ناپذيري و تسليم ناپذيري باشد و در نتيجه استحكام و صلابت و قاطعيت را به ارمغان آورد. در تحليلي ديگر، اقتدار اجتماعي و سياسي، سبب حفظ كرامتها و ارجمنديها هم مي شود.
اين انديشه را مي توانيم با نمونه هاي از زندگي پيامبر اسلام مشاهده نماييم. يعني اگر پيامبر، صاحب اقتداري اجتماعي نمي شد و همچنان درمكه، درحالت فاصله از اقتدار تحقق يافته ي سياسي واجتماعي مي بود و رسماً به اقتدار لازم اجتماعي، در دوره ي مدينه دست نمي يافت، هرگز غلبه ونصرت و حاكميت برمكه، پس از فتح پيدا نمي كرد. چون پيامبر، در مكه از اقتدار تحقق يافته ي عيني برخوردار نبود، مورد تعقيب و آزار مخالفان قرارداشت، ودر شعب ابي طالب هم محاصره شد، همه ي اينها به سبب اين بود كه پيامبر درمكه، دوران فقدان قدرت را سپري مي كند. اما همين كه به مدينه مي آيد، دوره ي اقتدار پيامبر آغاز مي شود و اگر ايشان به اين اقتدار دست نمي يافت هرگز نمي توانست جزيره العرب وحشي را سامان بخشد از جمله شاخصه هايي كه نشان مي دهد، پيامبر از اقتدار بي بديل خويش استفاده كرده، نامه هايي است كه به سران كشورها و قبايل نوشته است، يا تجهيز و اعزام نيروهاي نظامي به مرزهاي روم وسركوب متجاوزان نمونه هايي از اقتدار او هستند با توجه به بسط قدرت سياسي و اقتدار اجتماعي پيامبر، صلابت و عزت اجتماعي ديني پيامبر نمودار شد، حتي اين عزتها را پيامبر تا فراسوي مرزها بسط و گسترش دادند. جامعه ي نبوي، هرگز مغلوب واقع نشد، آن جامعه معيارهاي اصالت و استحكام، وحدت و عدالت را همچنان حفظ نموده و به سوي افقهاي روشن و نوراني جامعه ي آرماني نبوي حركت نمودند.
[1]. کاظم سید باقری، راهکارهای عدالت اجتماعی در نظام سیاسی اسلام، ص 241.
[2]. همان، به نقل از علی بابایی، فرهنگ سیاسی، نشر آشیان، چاپ اول، 1382، ص83.
[3]. سوره نساء، آیه 141؛ (خدا هرگز هیچ راه سلطه ای به سود کافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است.)
[4]. کاظم سید باقری، راهکارهای عدالت اجتماعی در نظام سیاسی اسلام، ص243-242. (با اندکی دخل و تصرف)
[5]. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج 100، ص93.
آخرین نظرات